- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه
کارم شده ز دوری تو سوخـتن، بیا بر این دل شکـستهام آتش مـزن، بیا یعقوب هم به گریۀ من گریه میکند کنعان به گل نشست، عزیز وطن بیا اشک و دل کباب و پریشانی سحـر تا سرکشی کنی تو از این انجمن بیا اهـل کـسا ز آمـدنت حـرف ها زدند اکسیر جان، عصارۀ هر پنج تن بیا الغوث و العجل نمیافتد دگر ز لب ای آرزوی قـلبی هر مرد و زن بیا سوزن بزن به چاک خطای گذشتهام تا که نـدوخـتـند بر این تن کـفن، بیا صدها اویس تو به قرن کشته میشوند بهـر نجـات ما و خصوصاً یـمن بیا چشمم پُر است، منتظر یک تلنگر است با حرف های مانده از آن پیرهن بیا دل شد حریم روضۀ عطشان کربلا در صحن این حسینیه، یابن الحسن بیا
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه
باید شبـیـه چـشم تو بـارانـیام کـنند تا مـحـرم حـریـم پـریـشـانـیام کنند ای سیب سرخ باغ خدا دست من بگیر راضی نشو دو مرتبه شیطانیام کنند محـکـوم انتظار سه شنـبه شبی شدم باید مـیـان چـشـم تو زنـدانیام کـنند مـثـل کـتـاب حـافـظ کـنـج اتـاق هـا باید که صفحه صفحه غزل خوانیام کنند هر شب در امتداد قـنوتت نشسته تا هـمـراه ربـنـای تـو ربّـانـیام کـنـنـد من نذر کردهام که به وقت رسیدنت در پیش چشمهای تو قـربانیام کنند
: امتیاز
|
مدح امام زمان عج الله تعالی فرجه
عشق رختیست که بر قامت جان دوختهایم این متاعی است که جان داده و نفروختهایم ترس از فقر ونداری دو جهان در ما نیست عشق رزقیست که تا آخرت اندوختهایم عشق مشقی ست که هرشب بنویسیم علی عشق درسیست کز آن زیستن آموختهایم عشق یعنی علی و آل علی دیگر هیچ شعلۀ هستی از این عشق بر افروختهایم یـازده بـار عـلی بعـد عـلی آمده است یازده مرتبه از عشق عـلی سوختهایم گرچه در هردوجهان عشق به معنای علی است او همانی ست که جا در دل ایمان دارد عـاشق عـاقـل و دیـوانه فـراوان دارد او همانی ست که از آل علی دل برده جان زهراست که جا در دل جانان دارد گرکه شانه بکـشد سیـل بلاکـش ریزد سر هر زلف خمش حلقه رنـدان دارد هر که رفته به تماشای نگاهـش گـفته جای چشمش به خدا مصحف قرآن دارد اوهمانی ست که هر چند ندیـدند او را یک جهان آن قد و بالاش مسلمان دارد خـبــر آمـدنـت را کـه مـلائـک دادنـد خـبـر آمـد گـل بـیخـار بـه دنـیـا آمـد عـاشـقـان حـضرت دلـدار به دنـیا آمد کُـلُـهُـم نـور نـبـیانـد پـسرهـای عـلـی آخـریـن احـمـد مـخـتـار بـه دنـیـا آمـد یازه زادۀ زهـرا همه شیـرند و کـنون آخــریـن حـیــدر کـرار بـه دنـیــا آمـد گرحسین بن علی سبط نبی شیرین است او حـسیـنـی ست که نه بار به دنیا آمد سیزده کعـبه به دور سر او میگردند نـقـطـۀ مـرکـز پـرگـار بـه دنـیــا آمـد اینکه از عشق رخش عشق به فریاد آمد عطر نرگس شدی و نیست از این بو خوشتر حلقۀ دام بلا نیست از این مـو خوشتر سوی چشمان شما کعبه به پا کرده نماز قبلهای نیست به والله از این سو خوشتر نه غلط گفته هر آنکس که بهشتت گفته کی بهشت است به اندازه این رو خوشتر گر که دیوان غزل مدح تو گوید نشود از دوبیتی که نوشتی به دو ابرو خوشتر روی لبهای تو انگار سلیل است روان هست از آب بقا، کوثر این جو خوشتر جان فدای لب تو باد که در دیدۀ مست نقـل کردند که تو هـیـبت طاهـا داری نقل کردند که تو عصمت زهرا داری بیگمان پشت ندارد زرهات چون حیدر نقـل کـردند که تو قـدرت مـولا داری دشمنت هر که شود قبر خودش را کنده هـمه جـا پُـر شده که دیـدۀ سـقـا داری گر رجز خوان بشوی اهل زمین میلرزند این نشانی ست که از اکـبر لیلا داری تو خودت یک تنه یک کـربـبلایـی آقا این نشانی ست که از زینب کبری داری ای گـل سر سبد عـرش خـدا، یا مـولا سایه دست کریمت همه جا روی سرم حسرت روی تو عمریست به چشمان ترم هیچ کس مشـتـری سیـنـۀ تـنگـم نـشده جنس بُنجل شدهام لطف کن آقا بخـرم صبح جمعه همه گـفـتند که تو میآیی هـمه عـمـر قـسـم مـنـتظـر آن سحـرم هـوس کرب وبلا ایـن دل تـنگـم دارد یک شب جمعه حرم با خودت آقا ببرم کاش میشد که کمی گریه کن کرببلا جای تو گریه کنم ای همۀ بال و پـرم چند قرن است که جانت شده آقا برلب
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه
هر که در طایـفـه مـنـتظـران جا دارد چـشـم امّـیــد بـه بـیــداری فــردا دارد هـمۀ عـمـر دم از یـاری مـولا زدهایم گرچه گفتیم، ولی وقت عمل جا زدهایم ما نفهـمیده در این غـائله سربار شدیم عاشـقی دردسـری بود، گرفـتار شدیم غیر هر جمعه که ما لحظه شماری کردیم تا به پایان برسد فاصله، کاری کردیم؟ ما نشستـیم و فـقط درد سرودیم از تو غـزل سـادۀ «برگرد» سـرودیم از تو با حساب دل خود هرچه شمردیم نشد بیریـا هـیچ دعـایی به تو تـقـدیـم نشد انتـظار فـرج و دیـدۀ تر کـافی نیست! ندبه و عهد به هنگام سحر کافی نیست! آی مردم پسر فـاطـمه تـنهاست هـنوز قـرنها رفـته و او منـتظر ماست هنوز یازده قرن گذشته است و زمستان باقی است یوسفی رفته و تنها غم هجران باقی است گرچه گاهی دل او را به گنه لرزاندیم عهد خواندیم و بر آن عهد مصمم ماندیم شک نداریم که این معرکه رد خواهد شد شاید این جمعه همان جمعه که میآید شد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه
بایـد زمین مُـرده رسد تا بـهـار عشق باید نظر شود که شود جان، نثار عشق امشب غریق رحمت بیمنّت خـداست مهمانی خداست زمین تا به کهکـشان تا که ستاره ریـسه زند نـقـش آسـمـان ای گـوشۀ نگـاه تو پشت و پـنـاه خلق ای که فقط به دست تو بوده صلاح خلق بیصاحبیم حضرت صاحب شتاب کن ما تـشنـۀ حضور تـوأیم فـکـر آب کن پلکی به هم زدیم و جـوانی ما گذشت شکـر خـدا جـوانـی ما با شما گـذشت اصلا بگو که آتش هجران کجا و من؟ اصلا بگو که حال پریشان کجا و من؟
: امتیاز
|
مدح امام زمان عج الله تعالی فرجه
منتظر باشید بت ها یک نفر خواهد رسید از تبار بت شکنها با تبر خواهد رسید باز برپا کردهاید این روزها بتخـانه را چون نمیدانید ابراهیم سرخواهد رسید دیـر آمـد با نیـامـد فـرق دارد، انـتـظـار گرچه عمر نوح باشد باز سر خواهد رسید زیـر پـای کـیـنـۀ اهـل سـتم له میشوند پاسبان لالههای خون جگر خواهد رسید این شب یلدای دوری از امام عـاشقـان گرچه طولانی ست اما تا سحر خواهد رسید ابـرهـا آمـادۀ بــاریـدن رحـمـت شـویـد از حضور حضرت باران خبر خواهد رسید در زمین سیـنهها بذر صبوری کاشتـیم باغبانها همتی، فصل ثمر خواهد رسید قصههای کـودکـی پایان خـوبی داشتـند عاقبت آن مرد روزی از سفر خواهد رسید
: امتیاز
|
مدح امام زمان عج الله تعالی فرجه
میخواست که در سینه توان داشته باشد با عـشق هـمیـشه ضربان داشته باشد موسی در این خانه نشسته ست که شاید یک گوشۀ این خـانه امان داشته باشد نیل از سر انگشت تو جاریست که باید این رود به دستـت جریان داشته باشد آورده نـسـیــم نـفـسـت شـور مـحـبـت تا بـیـرق تـوحـیـد تـکـان داشـتـه باشد بر دامن تو دست تـوسل زده عـیـسی بـیـچـاره گـدا آمـده نـان داشـتـه بـاشـد با نام علی جان به روی کعـبه نوشتند بایـد بـرسـی تا که اذان داشـتـه بـاشـد زهراست پریشان تو یا منـتظَـر عشق حیف است نگاهی نگـران داشته باشد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه
بدون عشق دلسردم، کمی آقا نگـاهم کن سرا پا غصه و دردم، کمی آقا نگاهم کن درختی بیثمر هستم، برایت دردسر هستم خزانم، شاخهای زردم، کمی آقا نگاهم کن نشستم با دو چشم تر، خجالت میکشم دیگر ازین طرزِ عملکردم، کمی آقا نگاهم کن نکن قلب گدا را خون، نگو سائل برو بیرون فقیرم، از همه طردم، کمی آقا نگاهم کن نـدارم بـیـم رسـوایی، به امید تـمـاشـایی دم میخـانه میگردم، کمی آقا نگـاهم کن برای وصل جنت نه، وُفور ناز و نعمت نه به عشقت نوکری کردم، کمی آقا نگاهم کن ز هجرانت نمردم من، به دردت هم نخوردم من فـدای غـربتت گردم، کمی آقا نگـاهم کن به سـوز سیـنۀ زهـرا، به آه زینب کبری صدایت میزنم هر دم، کمی آقا نگاهم کن امان از شام و ویرانه، عقیله بود و بیگانه دو جمله روضه آوردم، کمی آقا نگاهم کن به یاد غربت زینب، خرابه میروم هر شب شبیه جغـد شبگـردم، کمی آقا نگاهم کن
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه
مـژده کـه گـل سـر سـبـد فـاطـمه آمـد از بـاغ جـنان، سـرو قـدِ فـاطـمـه آمد دسـتِ مــددِ حـق، مـددِ فــاطــمـه آمـد ایـنـک سـنـد مـسـتـنـد فـاطــمــه آمــد جـبـریـل بـشارت دهــد از عـالـم بـالا امروز که طاووس جـنان بال گـشوده دل از هــمـۀ اهــل ســمـاوات ربــوده از سـیـنـۀ یـاران، غـم و انـدوه زدوده این کیست که بر ما همه رخسار نموده او مهدیِ زهراست، همان یوسف طاها بوی گل نرگس همه جا عطر فشان شد امواج نسیمِ سحـر از شرق، وزان شد انگـار محـمد ز جـنـان بـاز عـیان شد فرعـونِ زمـان از خبر او نگـران شد زیرا حـسنِ عـسگـری امشب شده بابا ایـن است بـه عـالـم ثـمـر آل پـیـمـبـر این است همان وعـدۀ دیـریـنۀ حـیـدر او خیر کثیری است پِیِ سورۀ کـوثـر او جان غدیر است که شد بر همه رهبر آیات الهی است از این چهـره هـویـدا این نور قرار است که در وعدۀ نزدیک تابَـد به شبی تار، به هر کـلبۀ تاریک بر ظلم بتازد، پس از آن کوچۀ باریک گویند ملائک همه بر فـاطـمه تبریک او پاسخ قطعی است به هر سیلیِ اعدا او صاحب تیغ است، همان تیغ ولایت او رهـبر راه است، همان راه هـدایت او مظهر عدل است، همان عدل و درایت او سایۀ دست است، همان دست عنایت مـا بـنـدۀ عـشـقـیـم وَ او سـیـد و مـولا او آب حیات است و ما تـشـنـۀ دیـدار او معدن سِرّ است و ما طالـب اسرار او حافـظ دین است و ما ناصرِ ابـرار او فاتح کعـبه است و ما کُـشتۀ آن یار بـا یـار بــپــوئـیـم مـسـیــر شــهــدا را در گوشِ فلک از همه سو این خبر افتاد بر دوشِ بت و بتکـده دیگر تَـبر افتاد با آل عـلی هر که در افـتاد، ور افـتاد هر دشمن مغضوب، به قعر سَقر افتاد تقـدیرِ الهـی است که قـرآن شود احـیا او منـتقم خون خدا، خون حسین است اسلام بِـوَالله کـه مـدیـون حسیـن است مهدی که دمادم، همه محزون حسین است او پـیـرو ثـارالله و مفـتون حسین است هر روز به گـودال بـیـایـد گـل زهـرا دل همرهِ ارباب، سوی دشت بلا رفت بر عمّۀ سادات، در آن دشت، چها رفت از کرب و بلا دختِ علی تا به کجا رفت گـه بـا اُسـرا، گـاه کـنـار شـهـدا رفت ماندهست غمِ داغ حسینـش روی دلها ای زادۀ زهرا که رُخت قبلۀ دلهاست باز آ که کنون زینبـیه، کعـبۀ دلهاست امروز حریـمِ حـرمش، مکّـۀ دلهاست امروز حـلـب قـتـلگـه و فکّـۀ دلهاست مـائـیـم و دفـاع از حـرم زیـنب کـبـرا امـروز فــداکــاریِ مــا مــرز نــدارد بـر دیـنِ خـدا، یـاریِ مـا مـرز نـدارد این اشک و عـزاداریِ ما مـرز ندارد امــروز عــلـمـداریِ مـا مــرز نـدارد فرمان ز علمدارِ تو، فـرمانبری از ما
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه
در سیـنـهام امشب آسـمـان دارم یک دشت، ستاره بر زبان دارم آمــادۀ دار چــشـمهـای تــوسـت در پیکر خود اگر که جان دارم بـر پـای نـگـاه دوسـت بـگـذارم مجـنـونـم و راه خـانه میگـیـرم از لـیـلـی خود نـشانه میگـیـرم مـن گـرد و غــبـار راه دلــدارم در عـیـد رسـیـدن تـو حـیــرانـم هم شـادم و هم کـمـی پـریـشـانم ای مـقـصد حـرفهای بـسیـارم سرمست تو کِی شراب میخواهد؟ کِی تشنۀ عشقت آب میخواهد؟ بـا ایـن هـمـه مـن فـدایـی یــارم بـرگـرد غـریـب سـامـرا برگرد ای وعــدۀ آخــر خــدا، بــرگـرد از دوری کـربـلاسـت مـیبـارم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه
جمعـهها طبع من احـساس تغزل دارد نـاخـودآگـاه به سـمت تو تـمـایـل دارد بیتو چندیست که در کار زمین حیرانم مانـدهام بی تو چرا بـاغچهام گل دارد شاید این باغـچه ده قـرن به استقـبالت فرش گسترده و در دست گلایل دارد تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز مـاه مخـفـی شدنـش نیـز تـعـادل دارد کودکی فال فروش است و به عشقت هر روز میخرم از پسرک هر چه تفاعل دارد یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد هیچ سنگی نشود سنگ صبورت، تنها تکیه بر کعبه بزن، کعـبه تحـمل دارد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه
ما خـاک بـوس آسـتـان اهل بـیـتـیـم شکـر خـدا از نـوکـران اهل بـیـتـیم ما زیر دینِ خـانِـدان جـود هـسـتـیم ما اهل ایـران امت صاحب زمـانیم هر روز و شب در خدمت صاحب زمانیم آقا سلام، عرض ادب، عرض ارادت بار دگـر در حـق ما کـردی محـبت تو مثل زهرا مادرت مشکل گشایی در شادی و غم یار هر شاه و گدایی ای دلـشکـسته از غـریب و آشنـاها ای غـیـبـتت زیـر سـر امثـال مـاهـا بر این شب دنیا بتـاب ای ماه پنهان درد است در دلها ولی کو راه درمان؟ گم شد بدون تو در عـالـم مهـربانی کم میشود پیـدا دل صاحب زمـانی آقا بـیا و حـال دنـیـا را عـوض کن این روزگار سرد اینجا را عوض کن ای که شده قـلـبت پریـشان ابالفضل ذکر لبت هر روز و شب، ای جان ابالفضل
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه
در حال و هـوای شب بارانی هر سال گرم است سر من به چراغانی هر سال در کوچه خـیـابان دلـم ریـسه کـشیـدم دعوت کنمت تا که به مهمانی هر سال با شبـنم اشکـم سر راهت گـل نرگـس گـل کاشتهام من به گـلـستانی هر سال پـاداش غـزل های من این است بـیایی یک مرتبه در جشن غزلخوانی هر سال هم خنده به لب دارم و هم اشک به چشمم حالا منم و بیسـر و سامـانی هر سال میخندم و با دیدهای از عاطفه جاری میخوانمت ای حضرت باران بهاری
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه
صبح بیتو رنگ بعد از ظهر يک آدينه دارد بیتو حتی مهربانى حالتى از کـينه دارد بیتو میگويند تعطيل است کار عشقبازی عشق اما کى خـبر از شنبه و آديـنه دارد جغد بر ويرانه میخواند به انکار تو، اما خاک اين ويرانهها بويى از آن گنجينه دارد خواستم از رنجش دوری بگويم يادم آمد عـشق با آزار خـويشاوندى ديريـنه دارد روى آنم نيست تا در آرزو دستى برآرم اى خوش آن دستى که رنگ آبرو از پينه دارد در هواى عاشقان پر میکشد با بيقراری آن کبوتر چاهى زخمي که او در سينه دارد ناگهان قـفـل بزرگ تيرگى را میگـشايد آنکه در دستش کـليد شهر پُر آيـينه دارد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه
صـداى بـال سـمـنـد سـپـيـده میآیـد يـلى كه سيـنه ظلـمت دريـده میآیـد گرفته بيرق تابان عشق را بر دوش كسى كه دوش به دوش سپيده میآید طلوع بركه خورشيد تابناك دل است سـتـارهاى كه ز آفـاق ديـده مـیآیـد بهـار آمـده با كـاروان لالـه به بـاغ به دشت ژالـه گـل نـو دميـده میآید به سـوى قـلـۀ بـیانـتهـاى بـيـداری پرندهاى كه به خون پَر كشيده میآید درآن كران كه بود خون عاشقان جوشان شهيد عـشق سر از تن بريده میآید بـه پـاســدارى آيـيـن آســمــانـى مـا گـزيـدهاى كه خـدا برگـزيـده میآید
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه
نـشـسـته است به آئـیـنهام غـبـار گـناه نمانـده بر سر دوشم به غـیر بـار گـناه قــرار بـود کـه بـا تـو قــرار بـگـذارد کـشیـد نـفـس، دلـم را سر قـرار گـنـاه به جای اینکه به دنبال عـشق تو باشم شـدم اسـیـر گـنـاه و شـدم دچـار گـناه تویی همان که همیشه در انتظار منی و من همان که همیشه در انتظار گناه مرا ببخش که جای دعا برای ظهـور گـذاشـتـم نـفـسـم را در اخـتـیـار گـنـاه دروغ و غیبت و تهمت، چه و چه و چه و چه دگـر در آمده از دست من شـمار گناه نـشـد کـه ثـانـیهای بـیقـرار تو بـاشـم که بـودهام هـمۀ عـمـر بیقـرار گـنـاه پریده از سر بام تو روح من که چنین کـبوتـرانـه فـقـط میشود شکـار گـناه عجـیب نـیـست اگـر یـاد تو نـمیافـتـم احـاطه کرده خـیـال مرا حـصار گناه یقین به لطف دعای تو بود اگر کمرم هـنوز خـم نـشده زیـر این فـشار گـناه به جان صبح قسم که میآیی ای خورشید و مهر خاتمهای میشوی به کـار گناه
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه
دم به دم خواهم از خدای شما که بـمـانـم همـیـشـه پای شـما بَـد و پَـستـم قـبـول اما هـست دل دیـوانــه مـبــتـلای شــمـا گـرۀ کـور کـار ما را بـاز… کـرده دست گـره گـشـای شما غم و دردت به جان خریدارم جـان نـاقــابــلـم فــدای شـمــا یـوسف فـاطـمـه گـل نـرگـس مـرغ دل جَـلد سـامـرای شما نوش جان میکند دو گوش عرش آیــه را بـا تـُن صـدای شــمـا ای امیدِ دلم بخوان «وَ نُرید…» آمدی آسـمـان غـزلخـوان شد مدح تو شعـر لَـعل بـاران شد قطره قطره چکیدی و صحرا بـا قـدمهـای تو گـلـسـتـان شد عـِـلــم پــیـغــمـبـرانـه آوردی کـاخ جهـل زمـانه ویـران شد ذوالـفـقـاریست تـیـغ ابـرویت خطبه خواندی علی نمایان شد شب میـلاد… مـادری دلـشاد ندبه خوان وصال مهـمان شد پـهـن شـد سـفـرۀ کـریـمـیات حاتم آمد گدای این خـوان شد شب شب عشق شاه کرب و بلاست هر سـلامـی عـلـیکُـمـی دارد عاقبت بـَذر… گـنـدمـی دارد طاق نصرت برای جشن زدیم جـشن و شـادی تبـسـّمی دارد هر سرودی برای خود سوری هـر کـلامـی تـکَــلـُّـمـی دارد زیر بـاران قـدم زدی حـتـماً! قـطـرههـایـش تـرنـُّـمـی دارد اهـل مـیخـانه خـوب میدانـند ساقـیاش بـاده و خـُمـی دارد ساغر و جام ما پُر از نور است مـثـل دریــا تــلاطـُمــی دارد چه نیازی به خمُّ و انگور است باید از ما و من عـبـور کـنیم جام این سینه غرق نـور کنیم سر سجـّادههـای راز و نـیـاز حال سیـنای طـور جـور کنیم وقت تسبیح مادر است بیا… ذکر گفته… عـذاب دور کنیم در ظهـور نگـار شکی نیست شرطش این است ما ظهور کنیم باید از اصل خود نیفتیم و… روزها را کـمی مـُرور کـنیم وقـت ویــرایـش آمــده بــایــد قلب را لایـق حـضور کـنـیـم این حساب و کتاب کار ماست با شـما نـیـسـتـم مخـاطـب هـا خود من،تهمت و دروغ و ریا ظاهرم عضوی از سپاه نـور باطنم شیطنت… گناه و خطا چـشمهـایم که هـَرزه میبـیـند گـوش ها و زبـان و غـیبت ها جای قرآن و ذکر و راز و نیاز ناسزا… اِفترا… دَغـَل… دعوا دسـت هـای پــدر نـبـوسـیــدم نـشـدم من برای مـادر عـصا حـال هـمـسایه را نـپـرسـیـدم کودکی نان نخورده بود امـّا من که میگویم از مـسلـمـانی بگذریم از قـُصور من برگرد گـل دردانـۀ حـسن… برگـرد عمرعاشق به قدر صبر تو نیست تا نمُردهسْت سینه زن، برگرد حقِّ من نیـست دیـدن تو ولی حقِّ ارباب بیکـفن… برگرد جـانـم از غـصه بـر لـبـم آمـد مَرهم زخم روح و تن برگرد مـیزنــد نـالـه از فــراق تــو سامـرا؛ سـوریه؛ یمـن، برگرد آهِ مـظـلـوم را نـمـیشـنـوی!! تَه گودال… پیرهن… برگرد پـیـر ما گـفـتـه نـیـمـۀ خـرداد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه
جمال غیب و شهود است این که میآید تمام رحمت و جود است این که میآید شعیب و صالح و هود است این که میآید عزیز مصر وجود است این که میآید زهـی به مـرتـبـه و عـزّت پـیامـبـرش سپاه بـدر و اُحـد ایستاده پـشت سرش تـمـام عـالـم ایجـاد مـیشـود حـرمـش حرم گـذاشته از دور دیـده بـر قـدمش مسیح زنده کند باز، جان ز فیض دمش به روی دوش علمـدار کـربلا، علمش خروش لشکر او انتـقام خون خداست نـدای حنجر خـونـیـن سیـدالشهـداست نقاب غـیبت خود را ز چهـره باز کند رخ نــیـاز بـه درگـاه بــینــیـاز کـنــد مسـیح پـشت سر حضرتش نـمـاز کند برای بیعـت او دست خـود دراز کـنـد نگه کـنید شهـیدان چگـونه سـرمستـند برای یاری او زنده گشته، صف بستند بیا که حجر ز هجر تو اشک میبارد بیا که کعـبه به دور سرت طواف آرد بیا که بـر قـدمت رکـن، دیـده بگـذارد بیا که فـاطمـه تنهـا تـو را تو را دارد بیا که تا تو نیایی، زمان محرمِ توست بیا که پیـرهـن پـاره تو پـرچـم توست بیا که قـلب جهان بیقـرار توست، بیا بیا که چـشم هـمه اشکـبـار توست، بیا بیا که تـیـغ خـدا ذوالـفـقـار توست، بیا بیا که فاطمه چـشم انـتظار توست، بیا بیا که «میثم» دلسوخته به محضر تو گلاب اشک فـشاند به خـاک مـادر تو
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه
دور زمان به نیمۀ شعبان رسیده است اندوه و درد و غصّه به پایان رسیده است تـابـیـدن سـتـارۀ مجـلـس مبارک است این صاحب کـمال که از راه آمدهست این وجه ذوالجلال که از راه آمدهست بُـرهـان قـاطع هـمـۀ دوسـتـان مـاست این نورسیده ماه شبستان نرجس است این سورۀ تبارک قـرآن نرجـس است فرمانبری از او به همه خلق گشته فرض از هیبتش بفهم که فرزند عسکریست لبخند او به خاطر لبخـندِ عسکریست این حرف جز به وصف تو انشا نمیشود دل در هوای وصل تو بیتابِ سامراست چشمم در انتظار شب و خوابِ سامراست احساس می کنیم که فردا از آن ماست شـیـعـه بـه انـتـظـار تو بایـد بـأیـسـتـد وقـتـی که اسـم خـاص تو آید بـأیـسـتد با اینکه سیرهات چو مُحمّد، مُحبّت است باید که ذوالفـقار بگیری به دستِ خود روی فَرَس، مهار بگیری به دستِ خود بیـنـند چون که خلق، عـلـمداریِ تو را آقـا بـیـا و بـر سـَـلَـفـیهـا عِـتـاب کـن قـدری پیِ هـلاکـتِ داعـش شتـاب کن از خون تمام معرکه را رنگ میکنی ای قــتـلـه گـاهْ دیــدۀ مـا زودتــر بـیــا ای پـیـرِ اشک کـرب و بلا زودتـر بیا جدّت صدات میزنـد از منـبـر سـنـان
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه
سـائـلـم، حـاجــتـم عـنـایـت اوســت مـطـمـئــنّـم کــرم سَـجــیّـت اوسـت دیـــده آئــیـنــه دار طـلـعـت اوسـت اوست سالار و سرورم به دو کون من بر او عبـد و نوکرم به دو کون دیـــده تــا هــیـبـتِ رَشـیــدِ نــگــار سَــرو از شَـرم، پـا کـشـیـده کــنـار گر که تاریک و روشنَم چه عجب؟ گـر دَم از او نـمیزَنَـم چـه عجـب؟ مـیکـنــم اعــتـراف در هـمـه جـــا « با صـدایی بلـند و بـانگ رَســا» عـشـقـبازی فـقـط شـریـعـت ماست عـشـق، دیـنِ حـنـیـف مـلّـت ماست گـر به غـم مبـتـلا شـُدیـم چه بـاک؟ نــیــنـوای بــلا شـُـدیــم چـه بــاک؟
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه
ما بنـدهایم و اخـتـیار از خود نداریم جز آنکه سر بر خاک پای تو گذاریم ما را گـدای کوی دلبر خـلق کردند ما با گـدای تو شدن سـرمـایه داریم تـو آفــتـابِ ابـرهـایِ طـول هــفـتـه ما ابـر صبح جـمـعـههای انتظـاریم جمعه اگر چه روز تعطیل است، اما ما بـیـشتـر در آن پـیِ انجـام کـاریم جمعه همیشه روز گریه، روز ندبه لطفاً به ما امشب بگـو تا کی بباریم امشب گـدایان! نیـمۀ شعـبان رسیده یـوسف سر دروازۀ کـنـعـان رسیده امشب کنیزی رتبه میگیرد زِ ارباب تعبیر میگردد برایش اصل آن خواب خوابی که تعبیرش امام عصر ما بود خوابی که شد نرگس برایش سخت بیتاب فردا خـدا از بطن نرگس بر خلایق افـشاء نماید صورت آن گـنج نایاب فردا خدا خورشید خود را مینماید فردا مرا ای آسمان، دریاب! دریاب! فردا شود پیشانی و لب های مهـدی از بوسههای عسکری سیراب سیراب جـاءَالحـقی خوانَـد به اذن و امر آقا گوید که« انَّ الباطـلَ کانَ زَهـوقا» امشب جهان پیراهنی نوتر به بر کرد امشب حکیمه حکمت حق را نظر کرد امـشـب خــدا آزادی نـوع بـشـر را چون نغمهای در سینۀ مرغ سحر کرد مرغ سحر با نغـمۀ مـیـلاد موعـود گوش شیاطین را به یک آواز کر کرد ارباب، خود بعد از ولادت با لبانش اطرافیان را از گُل رویش خبر کرد اربابـمان در نـیـمۀ شعـبان رسید و دامان نرگس را پُر از شمس و قمر کرد نرگـس! شکـوه عـزّتت بادا مبارک طـاووس اهـل جـنّـتـت بـادا مبارک وقـتـی خـدا بر مـاه روی او بـنـازد خورشید باید رنگ از صورت ببازد او آمـده تا که به امـر حـق تـعـالـی دین را به دست حیدریِّ خود بسازد آمـد که تا با ذوالـفـقـار صبـر مـولا بـر دشـمـنـان آلِ پـیـغـمــبـر بـتـازد با یـالثـارات الحـسیـنـش میرسد تا همچون ابوفاضل عـلم را بر فرازد میآید و با یک «انا الـمـهـدی» تمامِ گـریـه کـنان جـدّ خود را مینـوازد عـشق حسین بن عـلی میآید از راه ذکر لبـش نِعـمَ الوَکـیل و حَسبُـنَـاالله مـا تـشـنـۀ رویش شـدیـم، الحـمـدلله آوارۀ کـویـش شــدیــم، الـحـمـدلـلـه همچون سیاهه لشگری ویلان و سیلان در خـال هـنـدویش شـدیـم، الحـمدلله «اِنّـا اِلیهِ راجعـون» گـفـتیم و آخـر چون قطرهای سویش شدیم، الحمدلله در پای محراب نماز و ذکر و قرآن محـتـاج ابـرویـش شـدیـم، الحـمـدلله با عـطر یـاس روضههای مـادر او آشـفـتـۀ بـویـش شـدیـم، الـحـمـدلـلـه مـا چـارده سـرمـایـۀ نـایـاب داریـم شکر خـدا، شکر خـدا ارباب داریم فـردا فـرشته میگـشایـد دور او پَـر روحُ القُدُس دور و بَرَش گردد کبوتر او را بَـرَد در آسـمــان هــفـتـگـانـه تا قـدسیان قـنـداقـهاش گیرند در بَر او رفت و مادر در پیاش آشفته گردید نرگس زِ دوریِّ شقـایق گشت پرپر فرمود بر او عسگـری: آرام! آرام! میآورد قـنداقه را حق سوی مـادر شاعر شب عـید خـدا از سـامـرا تو بـردی دل مـا را کـنـار امِّ اصـغــر اربـاب ما را از خجـالت آب کردند با یک سه شعبه طفل را سیراب کردند
: امتیاز
|